دوست من

دوست آیینه به دست من

کد مطلب : 27909زمان مطالعه : 3 دقیقه
دوست من ساعت ها به آیینه خیره شده و صورتش را از زوایای مختلف وارسی می کرد. آیینه را لا به لای صفخات کتابش می گذاشت. چند سال بعد که او را دیدم چنان قیافه ای برای خود ساخته بود که ...

داستان دوست من

در دوران دبیرستان، هم کلاسی داشتیم که همیشه آیینه ای کوچک در لابه لای صفحات کتاب هایش نگه می داشت و هر زمان که به سراغ درس و مشقش می رفت، آیینه کوچک هم، در کنارش بود، هر چند خطی که درس می خواند، آیینه را بر می داشت، به خودش نگاهی می انداخت، ابروهایش را وارسی می کرد، مدل دماغش را تغییر می داد، دندان هایش را نگاه می کرد و خلاصه تمام زوایای آشکار و پنهان صورتش را زیر ذره بین بررسی می کرد!

کودک و آینه

از چند ساعتی که به کتاب هایش خیره می شد و به قول خودش درس می خواند، حداقل نصف زمانش را مسحور در آیینه بود! و وای از روزی که یک جوش ناقلا، مهمان ناخوانده ی صورتش می شد، آنوقت بود که آیینه از دستش نمی افتاد و برای ساعتی استراحت، به داخل کیف و کتابش نمی رفت، دوست من، آیینه در دست، به جوش صورتش خیره می شد و به لطائف الحیلی می خواست که نیست و نابودش کند، با چسب زخم، انواع داروهای گیاهی و شیمیایی و لوازم آرایشی، که البته کوچکترین استفاده از این لوازم ممنوعه، جرمی بود نابخشودنی...

دوست آیینه به دستم

تمام آرزویش این بود که فارغ التحصیل شود و زودتر ازدواج کند، تا بتواند آزادانه آرایش کند و موهایش را رنگ کند! حساسیت بیش از حد دوست آیینه به دست من به زیبایی صورتش، مایه اذیت و تمسخر دیگر همکلاسی ها بود و گاها از شدت آزارها، اشکی بود که به چشمان و آهی که به دلش می آمد و هنگامی که کار بالا می گرفت، ناظم مدرسه با قاطعیت همه را توبیخ می کرد.

چند سالی از هم بی خبر بودیم و هنگامی که به لطف شبکه های اجتماعی، تمام بچه های کلاس یکدیگر را دوباره یافتیم، دوست آیینه به دستم را نشناختم، با آن که از همان دوران نوجوانی که سال های بلوغ و باد کردن صورت و دماغ و خلاصه سال های قیافه های ذوزنقه ایست، عیب و ایراد خاصی در قیافه اش نداشت، اما هنگامی که او را دیدم، جایی از صورتش نبود که زیر دست سوداگران زیبایی، تغییر پیدا نکرده باشد،

از ابروهای تاتو کرده گرفته تا عمل بینی و تزریق ژل به لب و نگین دندان و دماغ و موهای هفت رنگ و ...چنان قیافه مصنوعی پیدا کرده بود که حتی نمی توانستم از خاطرات خوش مدرسه با او صحبت کنم.

مگر همه باید زیباترین باشند؟ همه باید دماغ های سر بالا داشته باشند؟ همه باید هیکلشان مانند باربی باشد؟ و یا همه ی فرزندان آدم باید طبق معیارهای امروز زیبا باشند و آرایش کنند و لباس بپوشند؟

البته به تمام تلاش های زیباییش، آرایش آنچنانی، از آنها که انگار کله شان را در سطل رنگ فرو برده اند و لباس های عجیب و غریب، از همان ها که فریاد می کشد، منو نگاه، هم، اضافه کنید! و البته از جمله تغییر مهم دوست من، آیینه ای بود که دیگر همراهش نبود!

اینها را نگفتم که بگویم دوست من اعتماد به نفس نداشت، و یا چرا پدر و مادرش، در جهت درمان بیماری وسواس گونه اش، هیچ تلاشی نکردند و چراهای دیگر...

فقط وقتی این شعر را خواندم، یاد دوست آیینه به دستم افتادم و آرزو کردم که ای کاش می توانست به جای آشفته شدن با یک جوش کوچک، آیینه اش را بشکند و رها شود از این همه طوفان!

گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست
دل بکن! آینه این قدر تماشایی نیست

حاصل خیره در آینه شدن ها آیا
دو برابر شدن غصه تنهایی نیست؟!

بی سبب تا لب دریا مکشان قایق را
قایقت را بشکن! روح تو دریایی نیست

مسلم است که هیچکدام از فرزندان حضرت آدم علیه السلام، انسان های کامل و بی عیب و نقصی نیستند، و از طرف دیگر طالب کمال و زیبایی اند. شاید پیدا کردن تعادل بین زیبا بودن و پذیرش کاستی ها از کمالات انسانی باشد، این که بپذیریم که شاید دماغ بزرگی داشته باشیم و یا لب هایمان با توجه به معیار های زیبایی امروز، لب های کوچکی باشد، اما چشمان زیبایی داریم، و یا پوست شفاف و سفیدی داریم

و نکته دوم این که مگر همه باید زیباترین باشند؟ همه باید دماغ های سر بالا داشته باشند؟ همه باید هیکلشان مانند باربی باشد؟ و یا همه ی فرزندان آدم باید طبق معیارهای امروز زیبا باشند و آرایش کنند و لباس بپوشند؟ بیاییم رها شویم از اینهمه اسارت، از اسارت آیینه ها، روحمان را دریایی کنیم و بپذیریم دست زیبای خلقت را در نقاشی صورتمان.

دوست آیینه به دست من

56
این مطلب مفید بود ؟60
برگرفته از تبیان-/ف
وبگردی