معنی و ریشه ضرب المثل دم روباه از زرنگی در تله است

معنی و ریشه ضرب المثل دم روباه از زرنگی در تله است

ضرب المثل هایی که از قدیم الایام رایج بوده اند را می توان بهترین راه برای رساندن مفهوم بسیاری از جملات و صحبت ها دانست چرا که گاهی اوقات شاهد اتفاقاتی هستیم که استفاده از یک ضرب المثل و به کارگیری یک مثال به خوبی می تواند آن اتفاق را بیان کند به همین منظور قصد داریم در این بخش از ادبیات نمناک شما خوانندگان عزیز را با ریشه یکی از ضرب المثل های رایج به نام دم روباه از زرنگی در تله است آشنا کنیم تا در جای مناسب و صحیحی آن را به کار بگیرید.

داستان ضرب المثل دم روباه از زرنگی در تله است

حیله گری و زرنگ بودن در وجود تمامی موجودات جهان حاضر است اما گاهی این زرنگی هم به نوبه خود می تواند دردسرساز باشد چراکه ماجرایی که قرار است در ادامه آن را بخوانید درباره روباهی است که همیشه تصور این را داشت که به خاطر این که زرنگ است هیچ وقت به تله نمی افتد اما در کمال ناباوری این اتفاق افتاد و کاری از دستش بر نیامد و زرنگی اش به دادش نرسید.

روزی روزگاری پیرمرد کشاورزی بود که در جالیزی هندوانه های زیادی داشت اما موضوعی که برایش ناراحت کننده بود این بود که روباه مکاری شبانه در یک چشم به هم زدن این هندوانه ها را چه رسیده و چه کال خرد می کرد و همه بوته ها را می کند و هیچ کاری از پیرمرد برنمی آمد و اصلا نمی توانست جلوی روباه را بگیرد.

پیرمرد راه های مختلفی را برای به دام انداختن روباه به کار گرفت اما موفق نشد تا جایی که سر راه روباه چاهی کند و روی آن را با شاخ و برگهای نازک و علف پوشانید اما روباه از حقه او با خبر شد. بار دیگر به ناچار با استفاده از آرد خمیری درست کرد و داخل آن زهری ریخت و سر راه روباه قرارداد اما روباه مکار باز هم با بو کشیدن خمیری که زهر داشت از نقشه پیرمرد خبردار شد و آن را نخورد.

سرانجام پیرمرد با یک نفر مشورتی کرد و آن شخص به پیرمرد گفت که سر راه روباه تله ای در زمین قرار دهد و به زمین میخ کند و سپس یک تکه گوشت سر راه روباه بگذارد تا همین که روباه به آن نزدیک شد به تله بیفتد.

ناگهان شب شد و روباه سفره چرب و نرمی که پیرمرد برایش تدارک دیده بود را دید و به سمت آن به راه افتاد اما باز هم از اینکه شاید پیرمرد برایش تله گذاشته باشد غافل نشد به خاطر همین قبل از این که به آن نزدیک شود دمش را به سمت سفره گوشت نزدیک کرد و عقب عقب به راه افتاد اما ناگهان دم روباه در تله گیر کرد و هر چقدر تقلا کرد نتوانست از شر تله خلاص شود با هر زرنگی تا صبح به تلاش خود ادامه داد اما در نهایت خسته و بی حال در گوشه ای افتاد.

پیرمرد به طرفش آمد و گفت:آقا روباهه با این همه زرنگی چه شد که در تله افتادی؟ روباه گفت:من که در تله نیفتاده ام فقط دم من است که به تله گیر کرده است یادت باشد که من به این سادگی ها در تله تو نمی افتم! پیرمرد گفت:بله بله دم روباه از زرنگی در تله است.