همسر شهید اقبالی

روایت همسر شهید اقبالی از داستان تلخ شهادت همسرش

تاریخ انتشار : 15 خرداد 1397کد مطلب : 68759زمان مطالعه : 4 دقیقه
همسر خلبان شهید سیدعلی اقبالی شب گذشته 14 خرداد 97 مهمان برنامه ماه عسل شد و داستان تلخ شهادت همسرش را روایت کرد.

همسر شهید اقبالی مهمان برنامه ماه عسل شد

برنامه ماه عسل با اجرای احسان علیخانی شب گذشته 14 خرداد 97 ساعت 19 روی آنتن شبکه سه سیما رفت. احسان علیخانی شب گذشته میزبان همسر شهید سیدعلی اقبالی بود که روایتی از زندگی با خلبان اقبالی و نحوه تلخ شهادت همسرش را عنوان کرد.

داستان زندگی کوتاه شهید اقبالی و همسرش

همسر شهید اقبالی داستان آشنایی با همسرش را اینگونه روایت کرد :من اهل محلات هستم و علی اهل رودبار بود و آشنایی ما بسیار سنتی و از طریق یکی از بستگان بود و 2 سال طول کشید تا من جواب مثبت دادم . همه جا صحبت از خوبی های علی بود ومن اندکی در انتخاب او به دلیل خطرات شغل خلبانی مردد بودم.

همسر شهید اقبالی

همسر شهید سیدعلی اقبالی در برنامه ماه عسل

خانم اقبالی ادامه داد :علی عاشق شغلش بود و از بچگی با فکر خلبان شدن بزرگ شده بود. زمانی که ما نامزد کردیم علی برای یک ماموریت به خارج از کشور رفت و ما حتی در دوران نامزدی هم کنار هم نبودیم. علی 30 شهریور بود که از تبریز به خانه آمد و تنها یک روز ماند و 31 شهریورماه بود که جنگ شروع شد و از تبریز با علی تماس گرفتند که برگردد. علی میدانست که این آخرین دیدار ما است و وقتی خداحافظی میکرد به من گفت :بهت قول میدم اسیر نشم و آخرین حرفهایش را به من زد و من و پسرم افشین را به دست خانواده سپرد و من فقط نگاهش میکردم ، افشین 4 سال بیشتر نداشت و با گریه به پدرش التماس میکرد که نرو، اما علی عاشق شغلش بود و رفت .

همسر شهید اقبالی ادامه داد :علی همان روز به تبریز رفت و عملیات های زیادی را هدایت کرد و در طی یکماه 50 بار وارد خاک عراق شد. علی هرگز ترسی به دلش راه نمیداد و شاگردان علی روایت میکردند که ما با دیدن علی قوت قلب میگرفتیم و ترس از ما دور میشد.

همسر شهید اقبالی

روایت داستان شهادت خلبان علی اقبالی در برنامه ماه عسل

من و علی قرار گذاشته بودیم که علی هر شب قبل از انجام هرکاری با من تماس میگرفت و من تمام بعدازظهر را منتظر تماس علی مینشستم . اول آبان بود که هرچه منتظر زنگ علی نشستم خبری نشد، مجبور شدم خودم با پایگاه تماس بگیرم اما کسی جواب نمیداد و زمانی هم که جواب دادند از پاسخ درست طفره میرفتند. دلشوره همه وجودم را گرفت و با همسر خاله ام که خلبان بود تماس گرفتم و قرار شد ایشون پیگیری کنند و به من خبر بدهند که به جای تماس به منزل ما آمد و من دیگر مطمئن شدم که علی رفته و ما را تنها گذاشته است اما هنوز امید به اسارت علی و زنده بودن او در دلم زنده بود.

داستان نحوه شهادت علی اقبالی از زبان همسرش

همسر شهید اقبالی درباره نحوه شهادت همسرش گفت :نحوه شهادت علی خیلی دردناک بود ، علی را استاده به دو جیپ ارتشی بستند و در جهات مخالف کشیدند و بدن علی را به دو نیم کردند ، این را اسرای ایرانی آزادشده که این صحنه را دیده بودند روایت میکردند. مرگ علی خیلی دردناک بود و این نشانگر ناراحتی زیاد صدام از خلبان های ایرانی بود.

من سالها منتظر آمدن علی بودم اما بعد از 22 سال چشم انتظاری استخوان های علی را برایم آوردند. بخشی از پیکر علی در نینوان دفن شد و بخش از پیکرش در مکانی دیگر.

همسر شهید اقبالی

همسر شهید خلبان علی اقبالی در برنامه ماه عسل

همسر شهید اقبالی درباره ملاقات با شهید ستاری و شهید عباس بابایی که از شاگران شهید اقبالی بودند گفت :در زمانی که هنوز خبری از علی نبود من نزد شهید بابایی که معاون فرمانده نیروی هوایی بود رفتم و از ایشان برای پیگیری خبری درباره علی درخواست کمک کردم. ایشان با دیدن من شروع به اشک ریختن کرد و گفت :اگر علی اینجا بود ، جایگاه من اینجا نبود . شهید بابایی مرد بسیار بزرگوار و مهربانی بود.

خانم اقبالی ادامه داد :من در زمانی به دیدار شهید ستاری رفتم و ایشان به من گفتند که من میدانم شما در برزخ هستید و چه میکشید و قرار شد ایشان هم پیگیری کنند .

مرداد سال 81 بود که پیکر علی را آوردند و من با دیدن نشانه ای که خودم میدانستم سریع علی را شناختم. علی در فوتبال دستش شکسته بود و در دست راستش پلاتین داشت و من از روی همین نشانه توانستم علی را شناسایی کنم ، پسرم افشین که پزشک است با دیدن جمجمه پدرش به دو نیمه شدن جمجمه و بریده شدنش اشاره کرد.

همسر شهید اقبالی

همسر شهید علی اقبالی در برنامه ماه عسل

در بخش پایانی برنامه چند نفر از بچه های تئاتر مشهد که داستان زندگی و شهادت شهید علی اقبالی را در قالب داستانی عاشورایی به تصویر کشیده بودند به برنامه آمدند و درباره این نمایش و حضور همسر شهید اقبالی در زمان اجرای نمایش در مشهد صحبت کردند.

همسر شهید اقبالی درباره خوابی که خدمتگذار مدرسه اش دیده بود در پایان برنامه صحبت کرد و گفت :من لباس های علی را به خدمتگذار مدرسه ای که در آن معاون بودم دادم و یک روز حسین آقا خدمتگذار مدرسه نزد من آمد و گفت :خانم این همسر شما از من چه میخواهد ، سه شب است که به خواب من می آید و میگوید که به همسرم بگو جای من اینجا خیلی خوب است ناراحت نباش و من به ایشان گفتم چرا اینها را به من میگویید ، من چطور به خانم اقبالی بگویم که باور کنند و ایشان چند نشانه به من دادند تا به شما بگوییم . این خواب مربوط به 16 سال از رفتن علی بود و من دیگر باور داشتم که علی شهید شده است.

در پایان برنامه همسر شهید اقبالی از خانواده همسرش برای حمایت های بی دریغشان تشکر کرد.

روایت همسر شهید اقبالی از داستان تلخ شهادت همسرش

4.956
این مطلب مفید بود ؟551
منبع : بخش فرهنگ و هنر نمناک/ م.ف
برچسب : ماه عسل
وبگردی