شعر وفات حضرت زینب
همزمان با فرارسیدن وفات حضرت زینب (س)، شما می توانید اشعاری درباره وفات حضرت زینب (س) را به همین مناسبت، در این مطلب بخوانید.

شعر و مدح مناسب وفات حضرت زینب کبری (س) 

حضرت زینب فرزند سوم حضرت زهرا (س) و حضرت علی (ع) می باشند و مقام ایشان در میان شیعیان و مسلمانان بسیار والا و ستودنی است که مسلمانان از ایشان به نام بانوی صبر و استقامت یاد می کنند ، زینب خواهر امام حسین در حادثه ی بزرگ کربلا حضور داشتند و حتی بعد از اسیر شدن نیز به دفاع از برادر خود پرداختند.

زینب (س) با عبدالله ابن جعفر ازدواج کرده و حاصل این ازدواج پنج پسر و یک دختر بوده است. وی در پیکار بزرگ کربلا در سال 6٨٠ میلادی برابر با 6١ هجری در رکاب برادر بود و بعد از شهادت امام حسین به محافظت از برادرزاده اش علی بن حسین پرداخت و به علت دلاوری و شجاعتش به قهرمان کربلا معروف شد. سرانجام حضرت زینب (س) در 15 رجب سال 62 هجری از دنیا رفتند، به همین منظور اشعاری درباره مدح و روضه در این بخش از نمناک گردآوری شده است.

حضرت زینب

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_

در صبر تو، روح استقامت دیدند

آثار بزرگی و کرامت دیدند

آن دم که به پا خاستی ای روح بزرگ

در قامت خطبه ات، قیامت دیدند

محمد علی مجاهدی

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

صبر را معنا و مفهومی به نام زینب است / احترام عشق هم از احترام زینب است

داوری بنگر که در بیدادگاه شهر شام / با حسین همدست گشتن اتهام زینب است

مشت را کرده گره با هیبت و احساس گفت / این حسین فرمانده عالم، امام زینب است

گرچه بین بانوان زهرا مقام اول است / بعد زهرا رتبه ی برتر مقام زینب است . . . 

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

منتهای صبر 

ای پیامت انتشار کربلا

خطبه ات آیینه دار کربلا

خطبه تو کرده ویران شام را

زنده کرده مکتب اسلام را 

ای که صوتت هست چون صوت علی

گشته از نور تو دل ها منجلی

شام شد از خطبه تو غرق درد

خون به رگ های ستمگر گشت سرد 

یادگار حضرت زهرا تویی

اسوه دین ، زینب کبری تویی

آسمان مأنوس شد با چشم تو

واژگون شد کاخ شام از خشم تو 

کربلا زان خطبه در بزم یزید

جاودان گشت و حقیقت شد پدید

زاده آزاده زهرا تویی

حامیِ بر حقّ عاشورا تویی

وارث خون دل حیدر تویی

منتهای صبر پیغمبر تویی

منیره سادات هاشمی

یا زینب کبری

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

آنکه با عشق حسینی گشته همدم زینب است

آنکه بر سّر شهادت بوده مَحرم زینب است

آنکه شور افکنده با شور حسینی بر جهان

از ازل خو کرده با صد محنت و غم زینب است

آنکه نامش زین اَب خوانده رسول کردگار

چون نگویم من صفای اسم اعظم زینب است

آنکه بر خوانَد حدیث اُمّ ایمن بر امام

من به جرأت گویم آن زن هم حسین هم زینب است

آنکه کاخ ظلم و استبداد را با یک خطاب

کند و افکند از پی و بن ریخت بر هم زینب است

دامن شیر خدا بین ، شیر زن میپرورد

در شهامت برتر از سارا و مریم زینب است

آنکه اندر مجلس گردنکشان قد کرد عَلم

چون حسین بر دشمنان یکدم نشد خم زینب است

با برادر درد دل میکرد این سان تا سحر

آنکه ریزد از فراقت اشک ماتم زینب است

وصف زینب را ز من مشنو بیا در کربلا

خود بین چون حامی ناموس عالم زینب است

ملجأ اهل حرم تا ظهر اگر عباس بود

شب نگهبان در کنار نهر علقم زینب است

پرچمت گر سرنگون شد من نگه میدارمش

غم مخور بعد از تو پشتیبان پرچم زینب است

مدعی هرگز مزن بیهوده لافِ عاشقی

این حسین تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است

(مرحوم منزوی اردبیلی)

وفات حضرت زینب

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

به دریای پر از غم، امان از دلِ زینب / به عمری همه ماتم، امان از دلِ زینب

چو شد کرب و بلایی به آن قدِ خمیده / بدید رأس بریده، امان از دلِ زینب

اگر خون بفشاند، ز چشمِ بنی آدم / بگوید دلِ عالم، امان از دلِ زینب

وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد 

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

بُوَد آخرین لحظۀ عمر من 

اَلا شام غم با تو گویم سخن 

چه خوش بود آیین غم خواریت 

ز آل علی میهمان داریت 

دگر جانم از غصه بر لب رسید 

گذشت آنچه از تو به زینب رسید 

خداحافظ ای شهر آزارها 

خداحافظ ای کوی و بازارها 

خداحافظ ای شاهد جنگ ها 

خداحافظ ای بارش سنگ ها 

خداحافظ ای شهر رنج و بلا 

خداحافظ ای چوب و طشت طلا 

خداحافظ ای قصۀ بزم می 

خداحافظ ای رأس بالای نی 

خداحافظ ای شهر دشنام ها 

خداحافظ ای کوچه ها، بام ها 

خداحافظ ای سنگ خون و جبین 

خداحافظ ای سیدالساجدین 

خداحافظ ای رنج ها، دردها 

خداحافظ ای خاک ها، گردها 

خداحافظ ای ناقۀ بی جهاز 

خداحافظ ای اختران حجاز 

خداحافظ ای خاک ویران سرا 

خداحافظ ای آل خیرالورا 

خداحافظ ای خردسال اسیر 

خداحافظ ای چار ساله صغیر 

خداحافظ ای یاس نیلی شده 

یتیم نوازش به سیلی شده 

همین جا خودم دیدم از خون خضاب 

سر نیزه ها هجده آفتاب 

همین جا کنارم نی و دف زدند 

به دیدار هیجده گلم صف زدند 

همین جا دلم شد ز غم چاک چاک 

که خورشیدم افتاده بر روی خاک 

همین جا به زخمم نمک می زدند 

عزیز دلم را کتک می زدند 

همین جا به فرقم عدو خاک ریخت 

به روی گلم خاک و خاشاک ریخت 

همین جا ز غم جان من خسته بود 

که ده تن به یک ریسمان بسته بود 

همین جا ز غم بود جان بر لبم 

که بنشسته طی شد نماز شبم 

همین جا به ما خصم دشنام داد 

حسینِ مرا خارجی نام داد 

همین جا دو چشمم ز خون تر شده 

که یاسم به ویرانه پرپر شده 

همین جا به ویرانه بلبل گریست 

غریبانه بر غربت گل گریست 

همین جا ز غم جانم آمد به لب 

که در گِل گُلم دفن شد نیمه شب 

دریغا که آن گوهر پاک رفت 

چو زهرا غریبانه در خاک رفت 

الا ای همه نسل ها بعد من 

بگویید از قول من این سخن 

که زینب بدین کوه اندوه و درد 

به موج بلا چون علی صبر کرد 

خدا داند و غصه های دلش 

که داغ حسینش بُوَد قاتلش 

مرا یک جهان درد و داغ و غم است 

که توصیف آن بر لب میثم است

سازگار

رحلت حضرت زینب

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

و قبل از این که مرا هم از این سرا ببرید 

کمک کنید مرا سمت کربلا ببرید 

تمام قامت من را شکسته داغ حسین 

کمک کنید مرا دست بر عصا ببرید 

در آن غروب فدایش شدم قبول نکرد 

اگر که قابلم اکنون مرا فدا ببرید 

کمی ز خون دل عمه رنگ بردارید 

برای موی سفیدم کمی حنا ببرید 

به خیمه سوختم اما دوباره می سوزم 

در آفتاب اگر بستر مرا ببرید 

کنار بستر من روضه ای بخوانید و 

مرا میان همین اشک و گریه ها ببرید 

همان که خون سرم پای نیزه اش می ریخت 

مرا به دیدن خورشید نیزه ها ببرید 

همان کسی که سرش زیر دست و پا افتاد 

مرا به شِکوه از آن شام پر بلا ببرید 

مرا لباس اسیری کفن کنید و سپس 

حسین حسین بگویید و کربلا ببرید 

رحمان نوازنی 

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

هنگامۀ وصال من و دلبرم شده 

این الحسین زمزمۀ آخرم شده 

چشمم به راه مانده کجایی عزیز من 

پیراهن تو گرمی بال و پرم شده 

از گریه پینه بسته دگر چشم های من 

عالم سیاه پیش دو چشم ترم شده 

موی سپید و قد کمانم چه دیدنی ست 

غم های کربلاست چنین یاورم شده 

من پیر سالخورده ام و دست های من 

محتاج شانه های علی اکبرم شده 

از خاطرم نمی رود آن لحظۀ فراق 

ناله زدی که وقت وداع از حرم شده 

من بین قتلگاه تو جان دادم ای حسین 

این چند ماهه جان تو درد سرم شده 

می خواستم بغل کنمت جان تو نشد 

نیزه شکسته زحمت این پیکرم شده 

من پا به پای پیکر تو ضربه خورده ام 

سرتا به پا تمام تنم پُر ورم شده 

دشمن همینکه پا به روی چادرم گذاشت 

گفتم به خویش ارثیۀ مادرم شده 

قاسم نعمتی

حضرت زینب و برادرش 

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

جان و دلم فدای تو ای دلبرم، حسین 

دیگر رسیده است دم آخرم حسین 

من رو به کربلای تو خوابیده ام اخا 

دیدار من بیا، پسر مادرم حسین 

چیزی نماند از تو بجز کهنه پیرهن 

این یادگار توست کنون در برم حسین 

یک سال و نیم رفته ز عمر و نمی شود 

درد نبودنت بخدا باورم حسین 

یک سال و نیم مثل رباب تو می زدم 

بر صورتم، ز داغ علی اصغرم حسین 

پیچیده است وقت اذان توی گوش من 

” الله اکبر ” علی اکبرم حسین 

یادم نمی رود که صدای تو قطع شد 

افتاد دلهره به میان حرم حسین 

بالای تل دویدم و دیدم که، می خوری… 

…شمشیر و نیزه، پیش دو چشم ترم حسین 

چهره کبود بود شب غارت حرم 

هر دختری که بود به دور و برم حسین 

در کربلا زدند به پیشانی تو سنگ 

در شام سنگ خورد همه پیکرم حسین 

هر چه گذشت بین محل یهودیان 

با خود به زیر خاک سیه می برم حسین … 

رضارسول زاده 

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

ای وجودت تمام ثار ا… 

وی علمـدار بـام ثار ا… 

پایــدار همیشه ی توحید 

پاسـدار قیــام ثار ا… 

به تو دین متکی است تا محشر 

از تـو پاینـده نام ثار ا… 

به قیام حسین گونه ی تو 

تـا قیـامت سلام ثار ا… 

هر کلام تو یک حماسه ی خون 

هـر نفس یـک پیــام ثار ا… 

همره و هم مـرام و همسنگر 

همـدم و هـم کـلام ثار ا…

ذوالفقـارِ زبـان تـو در کام 

تیـغ حـق در نیــام ثار ا… 

نام تو، وصف تو، فضیلت تو 

سخنِ صبح و شـام ثار ا… 

دل نــورانی تــو از آغـاز 

بــود بیــت الحرام ثار ا… 

چون تو خواندی خطابه، خونِ گلو 

گشت شیرین به کام ثار ا… 

صحبتت، چشمه های علم علی 

حــرمتت، احتــرام ثار ا… 

بی تو دین را بقا نبود، نبود 

کربـلا کربــلا نبـود، نبود

 کربلا

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

سنگرنشین عرصه ایثار زینب است

تکرار عزم حیدر کرار زینب است

پرچم فتاد از کف عباس باک نیست

اینک حضور سبز علمدار زینب است

ای بلبل حسین تو تنها نمانده ای

بابا سفر نموده تو را یار، زینب است

خون می چکد زتن گرت از تازیانه ها

غمگین مباش چونکه پرستار زینب است

قامت اگرچه از غم هجران خمیده داشت

بر قلب خصم حسرت یک آه را گذاشت

آنکس که با کلام خود اعجاز می کند

با دست های بسته گره باز می کند

گه مادر است و دامن او پرورد شهید

گه دختر است و بهر پدر ناز می کند

گه خواهر است و گرمی پشت برادرش

گه چون علی است خطبه چون آغاز می کند

گاهی علم کشد به سر دوش و گاه مشک

گه خویش را به هیأت سرباز می کند

گه عاشق است و بر لب او ذکر یا حسین

گه با دو دست بسته سفر کرده با حسین

ماهی که رویش از غم گل ها کشیده بود

صدها ستاره از شب و روزش چکیده بود

وان هاجری که پا گذر چشمه های خون

هفتاد بار دشت بلا را دویده بود

خونین رخ پدر زجفا دیده بود لیک

بر روی نی جمال برادر ندیده بود

اما نداد از کف جانش امید را

در هم شکست خانه کفر یزید را

مرتضی اسدالهی 

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

صبـر یـک قطره و تـو دریایی 

حلـم یک لالـه و تـو صحرایی 

بعد حیدر تو حیدری به سخن 

بعـد زهــرا فقـط تــو زهرایی 

هاجـر دو ذبیحِ خفته به خون 

مریــم هیجــده مسیحـــایی 

قیمت اشک توست خون حسین 

بلکه خود یک حسینِ تنهایی 

قهرمان، شیرزن تو را خوانم؟ 

بـه خــدا فـوق فوق اینهایی 

علم یـک آیـه و تویـی قرآن 

علم یک صورت و تو معنایی 

پـدرت زینـتِ تمـام وجـود 

تـو کـه هستــیِّ زیب بابایی 

برده دل از حسین، یک نگهت 

بس که در چشـم او دل آرایی 

مادر زهد و عصمت و تقـوا 

دختر قدر و نور و طاهـایی 

فاتـح کـربلا و کـوفه و شام 

صـاحب خطبه هـای غرایـی 

هر بلایی به چشم تو زیباست 

خود به چشم خدا چه زیبایی 

شهدا از تو زنـدگی دارند 

انبیا هم بـه تو بدهکارند

مدح حضرت زینب

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

لب خود تا به خطبه وا کردی 

بـاالله اعجـازِ مرتضـی کردی 

کوفـه شـد کـربلای دیگر تو 

شـام را هـم تـو کـربلا کردی 

تو به یک خطبه، حقّ و باطل را 

تـا قیـامت ز هـم جـدا کردی 

مثـل مـادر بـرای یــاری دین 

بارهـا خـویش را فــدا کردی 

جان به کف داشته چهل منزل 

بـه امــام خــود اقتـدا کردی 

در قنوت نماز شب به حسین 

اشک افشانـدی و دعـا کردی 

دست هــای یزیـد را بستــی 

نهضت شـام را بـپـا کـردی 

بـا نگـاه حسیـن از دل طشت 

چشم خود بستی و حیا کردی 

تو بـه گـودال شکرهـا گفتی 

تو کـه تقـدیر از خـدا کردی 

چه کشیـدی مگر به بزم یزید 

کـه گریبـان خـود قبا کردی 

لب و دندان و چوب و طشت و شراب؟ 

از چـه رو آسمـان نـگشت خـراب؟ 

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

سال هــا تـا ابــد هـزاره ی توست 

روزهــا روز یـــادواره ی تــوست 

کوفــه و شـام بعــد عــاشورا 

شاهـد نهضـت دوبــاره ی تــوست 

همچنان بغـض در گلــو مانــده 

نفس کوفـه بــا اشــاره ی تـوست 

این تـن گوشـوار عرش خداست 

یا تو عرشی و گوشـواره ی تـوست؟ 

سنـگ قعـر جهنّمـش خــوانند 

دل هر کس که بـی شراره ی توست 

این بوَد حلق چاک چاک حسین 

یا همان قلب پاره پـاره ی تـوست؟ 

اشــک شب هــای آسمانـی ها 

خون هفتاد و دو ستاره ی توست 

نظـر لطف تو، بـه گریه ی ماست 

اشک شرمنـده از نظاره ی توست 

همــه بیچــاره ایم و چــاره ی مـا 

نظــر رحمــت همــاره ی تـوست 

چشم مـا در مصیبت تـو گریست 

گر پسندی تو، بهتر از این چیست؟

حرم حضرت زینب

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

تا آخرین نفس که توانی در این تن است

داغت امانتی است که همراه با من است 

رفتی و داغ دامن من را رها نکرد

یاد تو در دل من و اشکم به دامن است 

چون شمع ذره ذره دلم آب شد ولی

در من هنوز شعله ی امید روشن است 

جان می سپارم و دم آخر دلم خوش است

دیدار تو مقارن این جان سپردن است 

یک سال و نیم خواهر تو مرد و زنده شد

یک سال و نیم کار دلم غصه خوردن است 

سنگ از مصیبت تو دلش آب می شود

دل های دشمنان تو از جنس آهن است 

مویی که شانه خورده به دستان فاطمه(س)

دیدم که غرق خون شده در چنگ دشمن است 

رفتی و بین این همه نامرد و بی حیا

یک مرد هم نبود بگوید مزن زن است 

هادی ملک پور 

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

تو بی تابی و این را پیچ و تاب جاده می فهمد

سر بر نی ، تن در قتلگاه افتاده می فهمد 

تو مظلومی و این را مادرت در سجده می گوید

و حرف مادرت را تربت سجاده می فهمد 

تو تنهایی و امضاهای پای نامه می گوید

و این را هر که دعوتنامه نفرستاده می فهمد 

تو آرامی و این آرامش پیدای پنهان را

فقط طفلی که دستش را به دستت داده می فهمد 

تو بی تابی ، تو مظلومی ، تو تنهایی ، تو آرامی

تو را اما که با این شرح حال ساده می فهمد؟ 

تو زینب زینب یک لهجه بی غل و غش هستی

تو اوج نوحه ای ! این را مؤذن زاده می فهمد 

محمد حسین ملکیان

ضریح حضرت زینب

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

کوفیان را که تو در کوفه تماشا کردی

خطبه ها خواندی و الحق که تو غوغا کردی 

همه گفتن که حیدر به میان آمده است

دشمنان پدرت را همه رسوا کردی 

گفتی از حیله و نیرنگ همه کوردلان

و تو حق را به همان معرکه افشا کردی 

لرزه ها بر بدن غاطبه ی شهر افتاد

کوفه را صحنه ای از محشر کبری کردی 

با همان خطبه عجب جنگ نمایان کردی

کمر هرچه حرامی تو ز قد تا کردی 

جلوی چشم همه خنده به رویت کردند

تو به چشم اسرا اشک خود اخفا کردی 

کوفیان خنده کنان هلهله برپا کردن

مثل یک شیر عرب ولوله برپا کردی 

کمرت خم شد از آن اوج مصیبت بانو

یادی از مادر خود حضرت زهرا کردی 

کوفه یادآور مظلومیت حیدر بود

یاد مظلومیت و غربت مولا کردی 

من نگویم که چه بر قاری قرآن کردند

ناله و لعن خودت را تو به اعدا کردی 

و دریغا که در این کوفه دگر سقا نیست

که تو او را ز حرم راهی دریا کردی 

آخر قصه تو با غصه ی خود فهماندی

صبر بر حادثه را بر همه معنا کردی 

محمد حسین مدرسی 

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

نثار روح چنان کوه عمه ی سادات

در ابتدای غزل فاتحه مع الصلوات 

برای اینکه شود جاودانه در تاریخ

گذاشت در وسط کربلا دو تا مرآت 

یکی به اسم حسین و یکی به اسم خودش

یکی به آن دگری خیره،این به آن شد مات 

کشید دست ز عشقش ولی مگر که کشید؛

برای ثانیه ای دست از خدا؟ هیهات 

کسی که زینت باباست، شام را یکسر؛

برای خاطر او کرده اند تزئینات 

همان که دیده به گودال رفته دین خدا:

نماز و روزه و حج و جهاد و خمس و زکات 

همان که کرب و بلا را قشنگ دیده،دلش؛

چه قدر سوخته از تشنگی رود فرات 

چه قدر در همه جا کرده اقتدا به حسین

چه قدر بسته به واقع صلات را به صلات 

مصیبتش شود اعظم کسی که یک ساعت

شود معطل دروازه های بی ساعات 

هرآنچه داشته بخشیده بعد گفته خدا؛

مرا ببخش که دارم بضاعتی مزجات 

همان که بعد خودش ساخته شده اینطور؛

حیاط در حرمش دور حوض آب حیات 

هنوز نیز به تقویمِ روز رفتن او

به جای روز شهادت نوشته روز وفات 

دوباره وزن غمش بیشتر شد از این شعر

دوباره دل خورم از این مفاعِلُن فعلات 

مهدی رحیمی زمستان

شعر و مدح زیبا مناسب وفات حضرت زینب کبری (س)

3.655
این مطلب مفید بود ؟4015
منبع : بخش سرگرمی نمناک/ن/م.ح
وبگردی