خواجه شمسُالدّینْ محمّدِ بن بهاءُالدّینْ محمّدْ حافظِ شیرازی که چندین لقب با عنوان های تَرجُمانُ الْاَسرار، لِسانُالْعُرَفا و ناظِمُالاُولیاء،لِسانُالْغِیْب، نیز را دارا می باشد.
بر اساس آمده ها حافظ شیرازی جوانی و همچنین اوایل نوجوانی خود را در نانوایی به عنوان شاگرد مشغول به کار بوده است.
اطلاعات بیشتر در ادامه :
غزل شماره 374 دیوان حافظ / بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم
غزل شماره 373 دیوان حافظ / خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم شطح و طامات به بازار خرافات بریم سوی رندان قلندر به ره آورد سفر دلق بسطامی و سجاده طامات بریم
غزل شماره 372 دیوان حافظ / بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم کز بهر جرعهای همه محتاج این دریم روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق شرط آن بود که جز ره آن شیوه نسپریم
غزل شماره 371 دیوان حافظ / ما درس سحر در ره میخانه نهادیم محصول دعا در ره جانانه نهادیم در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد تا روی در این منزل ویرانه نهادیم
غزل شماره 370 دیوان حافظ / صلاح از ما چه میجویی که مستان را صلا گفتیم به دور نرگس مستت سلامت را دعا گفتیم در میخانهام بگشا که هیچ از خانقه نگشود گرت باور بود ور نه سخن این بود و ما گفتیم
غزل شماره 369 دیوان حافظ / ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم تا درخت دوستی بر کی دهد حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم گفت و گو آیین درویشی نبود ور نه با تو ماجراها داشتیم
غزل شماره 368 دیوان حافظ / خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم به ره دوست نشینیم و مرادی طلبیم زاد راه حرم وصل نداریم مگر به گدایی ز در میکده زادی طلبیم
غزل شماره 367 دیوان حافظ / فتوی پیر مغان دارم و قولیست قدیم که حرام است می آن جا که نه یار است ندیم چاک خواهم زدن این دلق ریایی چه کنم روح را صحبت ناجنس عذابیست الیم
غزل شماره 366 دیوان حافظ / ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمدهایم از بد حادثه این جا به پناه آمدهایم ره رو منزل عشقیم و ز سرحد عدم تا به اقلیم وجود این همه راه آمدهایم
غزل شماره 365 دیوان حافظ / عمریست تا به راه غمت رو نهادهایم روی و ریای خلق به یک سو نهادهایم طاق و رواق مدرسه و قال و قیل علم در راه جام و ساقی مه رو نهادهایم
غزل شماره 364 دیوان حافظ / ما بی غمان مست دل از دست دادهایم همراز عشق و همنفس جام بادهایم بر ما بسی کمان ملامت کشیدهاند تا کار خود ز ابروی جانان گشادهایم
غزل شماره 363 دیوان حافظ / دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم این که میگویند آن خوشتر ز حسن یار ما این دارد و آن نیز هم
غزل شماره 362 دیوان حافظ / دیدار شد میسر و بوس و کنار هم از بخت شکر دارم و از روزگار هم زاهد برو که طالع اگر طالع من است جامم به دست باشد و زلف نگار هم
غزل شماره 361 دیوان حافظ / آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم خاک میبوسم و عذر قدمش میخواهم من نه آنم که ز جور تو بنالم حاشا بنده معتقد و چاکر دولتخواهم
غزل شماره 360 دیوان حافظ / آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم خاک میبوسم و عذر قدمش میخواهم من نه آنم که ز جور تو بنالم حاشا بنده معتقد و چاکر دولتخواهم