عشق لیلی و مجنون یکی از ماجراهای پرتکرار ادبیات است، اما اینکه این عشق واقعا در تاریخ اتفاق افتاده است یا خیر کاملا مشخص نیست. عکسی در فرانسه به لیلی و مجنون منتسب شده که در ادامه آن را میبینید.
در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما، پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند.
در راستای حفظ و نگهداری درست کلمات فارسی و استفاده روزمره از آنها ،فرهنگستان زبان و ادب فارسی معادل کلات فلش و کمپوت و گارانتی را تعیین کرده است.
ساخت آرامگاه جدید فردوسی باعث شد تا پیکر او از قبر برای مدتی بیرون آورده شود. دفن دوباره فردوسی توسط مردی از توس، ماجرای جالب و شنیدنی دارد.
مادرم میداند که من روز چهاردهم مهر به دنیا آمده ام. درست سر ساعت 12 مادرم صدای اذان را میشندیده است… در ادامه بیوگرافی خلاصه از سهراب سپهری را می خوانید.
حکیم ابوالقاسم فردوسی در چنین روزی سرایش شاهنامه، یکی از بزرگترین شاهکارهای ادبی جهان را پس از سالهای زیاد به پایان رساند.
لیلا اوتادی بازیگر مشهور سینما و تلویزیون در کنار بازیگری شغل جدید دیگری نیز شروع کرده است او از انتشار نخستین دفتر شعر خود به نام در بهشتی که کلاغی نیست مترسک هم نیست خبر داد.
اگر می خواهید روز پدر یا روز مرد را رمانتیک و احساسی به پدر و همسرتان تبریک بگویید می توانید اشعار زیبایی که در وصف آن ها سروده شده را برایشان بخوانید.
در این مطلب از بخش فرهنگ و هنر نمناک مروری بر زندگینامه سهراب سپهری شاعر و نقاش کشورمان به همراه گزیده ای از زیباترین اشعار او خواهیم داشت.
پدر لیلی مردی بود مشهور و ثروتمند و نبود دخترک زیبای خود را به فرد بی سر و پایی چون قیس دهد که تنها سرمایه اش یک دل عاشق بود و بس.
شاهنامه آخرش خوشه از معروف ترین ضرب المثل های فارسی است. اما این سؤال پیش می آید که با وجود پایان تلخ و شکست ایرانیان از اعراب در پایان «شاهنامه»، چرا این ضرب المثل در بین مردم رواج یافته است؟
«شاهنامه» 30 سال زمان می خواست تا تبدیل شود به حماسه ملی ایرانیان؛ شاهکاری که با داستان پردازی ها و حماسه سازی های فردوسی حکیم، توانست نام ایران را جاودانه کند.
کوتاه ترین داستان 6 کلمه ای دنیا نوشته ارنست همینگوی را که برای مسابقه ی داستان کوتاه نوشته است و برنده ی مسابقه نیز شده است بخوانید.
چند مایل جلوتر زن کافه کوچکی رو دید و رفت تو تا چیزی بخوره و بعد راهشو ادامه بده ولی نتونست بی توجه از لبخند شیرین زن پیشخدمتی بگذره که می بایست هشت ماهه باردار باشه و از خستگی روی پا بند نبود.
بلاخره روز فارغ التحصیلی فرا رسید و پدرش او را به اتاق مطالعه خصوصی اش فراخواند و به او گفت: من از داشتن پسر خوبی مثل تو بی نهایت مغرور و شاد هستم و تو را بیش از هر کس دیگری در دنیا دوست دارم.