![معنی تاسیان](https://files.namnak.com/bi/users/mn/aup/202502/850_pics/معنی-تاسیان.jpg)
معنی تاسیان در سریال تاسیان و به زبان گیلکی + شعر تاسیان ابتهاج
تاسیان واژهای است با ریشههای گوناگون و معانی مختلف در زبانها و گویشهای مختلف است معنی کلمه تاسیان را در این مطلب بخوانید.
معنی تاسیان به بهانه پخش سریال تاسیان
این روزها سریال جدیدی به نام "تاسیان" با بازی درخشان مهران مدیری و بابک حمیدی روی آنتن رفته و توجه بسیاری از مخاطبان را به خود جلب کرده است. با توجه به این که سریال تاسیان با بازیگران مطرح و محبوبی همراه است، بسیاری از افراد به دنبال فهمیدن معنای این کلمه هستند و این موضوع برایشان اهمیت زیادی پیدا کرده است. در این قسمت از نمناک قصد داریم به بررسی معنی واژه تاسیان بپردازیم و نگاهی دقیقتر به ریشه و استفادههای آن در زبان و ادبیات بیندازیم.
معنا و مفهوم تاسیان در زبان فارسی
کلماتی مثل تاسیان در زبان فارسی به معنای افسوس، حسرت یا اندوه است و ریشه در ادبیات و فرهنگ ایرانی دارد. این واژه اغلب برای توصیف احساساتی استفاده می شود که از دلتنگی و حسرت ناشی می شوند. تلفظ تاسیان به صورت [tâsiyân] است و در اشعار و نوشتههای ادبی بسیاری از نویسندگان و شاعران ایرانی به کار رفته است. بهطور کلی تاسیان در گیلکی هم به حسرتی اشاره دارد که از نرسیدن به چیزی یا از دست دادن فرصتی برآمده است.
معنی تاسیان ابتهاج در شعر زیبایش
تاسیان در شعر ابتهاج هم به معنای حسرت و اندوه عمیقی است که در دل شاعر جای گرفته است. این واژه در اشعار وی، به ویژه در شعر تاسیان، بازتابی از دلتنگیها و افسوس هایی است که شاعر از گذر زمان و نرسیدن به آرزوهایش احساس می کند. او با استفاده از این واژه توانسته است احساساتی نظیر غم، حسرت و ناامیدی را به زیبایی و با هنرمندی در اشعار خود منتقل کند. ریشه این واژه در زبان فارسی به ادبیات کهن بازمی گردد و در آثار بسیاری از شاعران و نویسندگان دیگر نیز به کار رفته است.
2 نمونه شعر تاسیان هوشنگ ابتهاج
برداشت آسمان را
چون کاسهای کبود
وصبح سرخ را
لاجرعه سرکشید
آنگاه
خورشید در تمام وجودش طلوع کرد.
****
خانه دلتنگ غروبی خفه بود
مثل امروز که تنگ است دلم
پدرم گفت چراغ
و شب از شب پر شد
من به خود گفتم:یک روز گذشت
مادرم آه کشید
زود برخواهد گشت
ابری آهسته به چشمم لغزید
و سپس خوابم برد
که گمان داشت که هست این همه درد؟
در کمین دل آن کودک خرد
آری آن روز چو میرفت کسی
داشتم آمدنش را باور
من نمیدانستم
معنی هرگز را
تو چرا بازنگشتی دیگر؟
آه ای واژه ی شوم
خو نکرده ست دلم با تو هنوز
من، پس از، اینهمه سال
چشم دارم در راه
که بیایند عزیزانم
آه