امیراحمد موسوی

پوشش خاص نماینده لردگان پس از فوت پسرش | آخرین جزئیات از مرگ امیراحمد موسوی

داستان تلخ مرگ امیراحمد موسوی، نوجوانی که پنهان از همه به‌عنوان پیک کار می‌کرد و بر اثر آتش‌سوزی موتورسیکلت جان باخت؛ روایتی از تلاش، نجابت و یک حادثه هولناک

روایت تلخ از مرگ امیراحمد موسوی؛ پسر نماینده لردگان که هویت خود را پنهان می‌کرد

جزئیات تازه‌ای از مرگ دلخراش امیراحمد موسوی، پسر ۱۶ ساله روح‌الله موسوی، نماینده لردگان، خانمیرزا و فلارد، منتشر شده است؛ نوجوانی که برخلاف تصور عموم، هیچ‌وقت از جایگاه خانوادگی‌اش استفاده نکرد و می‌خواست مانند یک جوان عادی زندگی کند.

امیراحمد؛ نوجوانی که نمی‌خواست «پسر نماینده مجلس» باشد

امیراحمد موسوی مدت‌ها در تهران به‌عنوان پیک موتوری در یک رستوران کار می‌کرد. او هویت پدرش، روح‌الله موسوی، نماینده مجلس و رئیس سابق پلیس شهرکرد را حتی از همکارانش پنهان کرده بود.
به گفته نزدیکان، امیراحمد همیشه می‌گفت:«نمی‌خواهم کسی بداند پدرم نماینده است. باید روی پای خودم بایستم.»

یکی از بستگان او می‌گوید:
«وقتی حادثه رخ داد و او را به بیمارستان منتقل کردند، تازه صاحب رستوران فهمید که کارگر پرتلاشش، پسر نماینده لردگان است.»

حادثه هولناک آتش‌سوزی چگونه رخ داد؟

شامگاه ۳ آذر، امیراحمد پس از پایان کار روزانه، برای بنزین به پمپ‌بنزین رفت. اما تنها چند دقیقه بعد، جرقه‌ای در موتور سیکلت باعث آتش‌سوزی شد و شعله‌ها تمام بدن او را فرا گرفت.
با سوختگی ۹۵ درصدی به بیمارستان مطهری منتقل شد و چهار روز بعد جان باخت. پیکر او در روستای بیدله، زادگاه خانواده موسوی، به خاک سپرده شد.

سبک زندگی ساده خانواده موسوی

به گفته علی موسوی، عموی امیراحمد، او از کودکی مانند همه نوجوانان لردگان در شالیزار و کارهای سخت فعالیت کرده بود و هیچ‌گاه خود را «استثنا» نمی‌دانست.
این تربیت ساده‌زیستانه تا حد زیادی تحت تأثیر پدرش روح‌الله موسوی بود؛ نماینده‌ای که بارها گفته است نمی‌خواهد خانواده‌اش از جایگاه سیاسی او استفاده کنند.

پوشش متفاوت روح‌الله موسوی در مراسم خاکسپاری پسرش

یکی از جزئیاتی که در مراسم تشییع فرزند نماینده لردگان جالب توجه میکرد و در ویدئوی منتشر شده هم پیداست، پوشش متفاوت موسوی نماینده بود که با پیرهن سفید در خاکسپاری پسرش حاضر شده بود.

در ویدیویی که بازتاب گسترده‌ای در شبکه‌های اجتماعی داشته، روح‌الله موسوی، پدر داغدار امیراحمد، با بغض و اشک می‌گوید:

«خدا شاهد است در این شانزده، هفده ماه حتی یک‌بار هم برای خانواده‌ام با کسی تماس نگرفتم. وقتی نمی‌توانستم برای جوان‌های مردم کاری کنم، وجدانم نمی‌پذیرفت برای خانواده خودم ارتباطی بگیرم.»

این سخنان، تصویری متفاوت از شخصیت او و تربیت فرزندش ارائه داده و باعث شده زندگی ساده و فروتنانه امیراحمد بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد.

نظرات