
سادهترین غزل حافظ برای کودکان ابتدایی با معنی+ شعر کوتاه و زیبا
آموزش سادهترین غزل حافظ برای کودکان ابتدایی با معنی شیرین و واژههای کودکانه؛ شعر کوتاه و زیبا برای آموزش ادبیات فارسی به بچهها.
شعر کوتاه و ساده حافظ برای بچه ها
حافظ شیرازی، تنها یک شاعر نیست؛ او میراثدار بیبدیل شعر فارسی است که دیوان اشعارش چون نوری تابان، یکی از گرانبهاترین گنجینههای ادبی و فرهنگی ایرانیان به شمار میرود. گرچه عمق معنای اشعارش غالباً مخاطبان بزرگسال را هدف قرار داده، اما چالش امروز ما اینجاست که چگونه این میراث گرانبها را از غبار فراموشی برهانیم و آن را به دست نسلی بسپاریم که دنیایشان با سرعت صفحات لمسی تعریف میشود، نه با بوی کاغذ دیوانهای کهن؟
آشنایی کودکان و نوجوانان با این مکتب متعالی، فراتر از یک وظیفه فرهنگی صرف است؛ این سرمایهگذاری مستقیم بر غنیسازی ذهن، تقویت ریشههای زبان فارسی، و پرورش درک عمیقتر مفاهیم اخلاقی و زیباییشناختی است. رمز موفقیت در این مسیر، حرکت هوشمندانه است؛ برای اولین گام، باید از سادهترین و شیرینترین غزلیات این شاعر بزرگ آغاز کرد.
در این بخش از نمناک چند نمونه شعر حافظ برای کلاس اول و دوران ابتدایی و نوجوانان را گردآوری کرده ایم، اگر فرزند شما در خواندن اشعار حافظ مشکل دارد ونمی تواند برخی از کلمات را به خوبی و درست تلفظ کند، غزل های حافظ برای کودکان به صورت صوتی نیز در فضای مجازی وجود دارند.
ساده ترین غزل حافظ برای کودکان
تَنَت به نازِ طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد
سلامتِ همه آفاق در سلامتِ توست
به هیچ عارضه شخصِ تو دردمند مباد
جمالِ صورت و معنی ز امنِ صحتِ توست
که ظاهرت دُژَم و باطنت نَژَند مباد
در این چمن چو درآید خزان به یغمایی
رهش به سروِ سهی قامتِ بلند مباد
در آن بساط که حُسن تو جلوه آغازد
مجالِ طعنه بدبین و بدپسند مباد
هر آن که رویِ چو ماهت به چشمِ بد بیند
بر آتشِ تو به جز جانِ او سپند مباد
شفا ز گفته شِکَّرفِشانِ حافظ جوی
که حاجتت به عِلاجِ گلاب و قند مباد
غزل کوتاه حافظ
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
دایم گل این بُستان شاداب نمیماند
دریاب ضعیفان را در وقتِ توانایی
دیشب گِلهی زلفش با باد همیکردم
گفتا غلطی بُگذر زین فکرتِ سودایی
صد بادِ صبا اینجا با سلسله میرقصند
این است حریف ای دل تا باد نپیمایی
مشتاقی و مَهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایابِ شکیبایی
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهدِ هرجایی
ساقی چمن گل را بی رویِ تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
ای دردِ توام درمان در بستر ناکامی
وِی یادِ توام مونس در گوشهی تنهایی
در دایرهی قسمت ما نقطهی تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
فکرِ خود و رایِ خود در عالم رندی نیست
کُفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی
زین دایرهی مینا خونین جگرم، مِی ده
تا حل کنم این مشکل در ساغرِ مینایی
حافظ، شبِ هجران شد بوی خوشِ وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشقِ شیدایی
شعر حافظ برای ابتدایی
روز وصلِ دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران، یاد باد
کامم از تلخیِ غم چون زهر گشت
بانگِ نوشِ شادخواران یاد باد
گر چه یاران فارِغَند از یادِ من
از من ایشان را هزاران یاد باد
مبتلا گشتم در این بند و بلا
کوشش آن حقگزاران یاد باد
گر چه صد رود است در چشمم مُدام
زنده رودِ باغِ کاران یاد باد
رازِ حافظ بعد از این ناگفته ماند
ای دریغا رازداران یاد باد
شعر حافظ کوتاه با معنی
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن دروَد عاقبت کار که کشت
شعر غزل کوتاه از حافظ
دائما یکسان نباشد
حالِ دوران ..
غم مخور!
ساده ترین غزل حافظ با معنی
منم که گوشه میخانه خانقاه من است
دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است
گرم ترانه چنگ صبوح نیست چه باک
نوای من به سحر آه عذرخواه من است
ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
گدای خاک در دوست پادشاه من است
غرض ز مسجد و میخانهام وصال شماست
جز این خیال ندارم خدا گواه من است
مگر به تیغ اجل خیمه برکنم ور نی
رمیدن از در دولت نه رسم و راه من است
از آن زمان که بر این آستان نهادم روی
فراز مسند خورشید تکیه گاه من است
گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ
تو در طریق ادب باش گو گناه من است
معنی: حافظ در این غزل، عرفان عملی خود را به نمایش میگذارد؛ او میخانه را خانقاه خود ساخته و هر روز صبح، پیر مغان (مرشد روحانی خود) را ستایش میکند. او از نبود سرودهای صبحگاهی (لذتهای مادی) نگران نیست، زیرا آه سوزان توبهاش به جای ترانهی سحری، کفایت میکند. مقصد نهایی او در هر عبادت یا میگساری، تنها وصال معشوق است و جز در برابر مرگ، از درگاه سعادت روی برنمیگرداند. در نهایت، حافظ با رعایت ادب عرفانی، تأکید میکند که حتی اگر گناه از سر جبر باشد، فرد باید مسئولیت آن را بپذیرد و نگوید که نافرمانی از دیگری آمده است.
شعر کوتاه از حافظ درباره خدا
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینم دیدار آشنا را
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بینوا را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبله العذارا
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
آیینه سکندر جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را
حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را
شعر حافظ برای استوری
هـر آن که جانب اهل خدا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه دارد