دو شاهزاده

حکایت جالب دو شاهزاده از گلستان سعدی

تاریخ انتشار : 7 خرداد 1395کد مطلب : 31248زمان مطالعه : 1 دقیقه
حکایت جالبی که در ادامه این بخش میخوانید از دو شاهزاده ای است که هر دو به اندوخته ای رسیدند و خیلی متفاوت از هم می باشند.

حکایت اندوخته های دو شاهزاده

گاهی کسب اندوخته ای می تواند چنان در وجود کسی نفوذ کند که در شخصیت و منش آن نیز تآثیرگذار باشد حکایت جالبی که در این بخش می خوانید مصداق بارزی از این گفته می باشد و از دو شاهزاده ای است که هر دو به اندوخته ای رسیدند اما خیلی متفاوت از هم می باشند.

دو شاهزاده

دو شاهزاده در مصر بودند ، یکی علم اندوخت و دیگری مال اندوخت . عاقبته الامر آن یکی علّامه عصر گشت و این یکی سلطان مصر شد . 

پس آن توانگر با چشم حقارت در فقیه نظر کرد و گفت :من به سلطنت رسیدم و تو همچنان در مسکِنت بماندی . گفت :ای برادر ، شکر نعمت حضرت باری تعالی بر من واجب است که میراث پیغمبران یافتم و تو میراث فرعون و هامون . که در حدیث نبوی (ص) آمده :العلماء ورثـة الانبیاء


من آن مورم که در پایَم بمالند***************نه زنبورم که از دستم بنالند

کجا خود شکر این نعمت گزارم**************که زور مردم آزاری ندارم ؟

حکایت جالب دو شاهزاده از گلستان سعدی

4.2315
این مطلب مفید بود ؟26253
برگرفته از گلستان سعدی - / ل
وبگردی