
زیباترین اشعار گروس عبدالملکیان برای بیو، همسر، استوری و...
گروس عبدالملکیان یکی از شاعران برجسته اشعار احساسی و عاشقانه است و ما تعدادی از بهترین اشعار این شاعر بزرگ را در این مطلب برایتان آماده کرده ایم.
شعر عاشقانه گروس عبدالملکیان و مجموعه شعر احساسی زیبا او
با جستجوی مختصری که با موضوع کتاب شعر گروس عبدالملکیان انجام میشود، به مجموعه ای از شعار های عاشقانه کوتاه و بلندی می رسیم که این شاعر معروف ایرانی با کنار هم چیدن خلاقانه کلمات آنها را خلق کرده است. گروس عبدالملکیان شعر معاصری است که چند روز بعد از شروع جنگ ایران و عراق چشم به جهان گشود. هیچ چیز مثل مرگ تازه نیست گروس، یکی از مهم ترین کتاب های اوست و شعرهایی همچون ماهی، مادر و قلب جزو محبوب ترین اشعار این شاعر توانمند است.
شعر گروس عبدالملکیان درباره عشق
درست مثل فنجان قهوه
که ته میکشد
پنجره کمکم از تصویر تو تهی میشود
حالا من ماندهام و پنجرهای خالی و فنجان قهوهای
که از حرفهای نگفته پشیمان است
شعر عاشقانه آخر شب گروس
اصلاً مهم نیست تو چند ساله باشی
من همسن و سال تو هستم
مهم نیست خانهات کجا باشد
برای یافتنت کافی است
چشمهایم را ببندم
خلاصه بگویم
حالا
هر قفلی که میخواهد
به درگاه خانهات باشد
عشق پیچکی است
که دیوار نمیشناسد
شعر عاشقانه آرامش
نه راهی به رویا میرسد
نه رویایی به راه
برمیگردم
به رنگهای رفتهی دنیا
به موهای مادرم
پیش از آن که پدر ببافدش
به خاک
پیش از آن که تو در آن به خواب روی
و آن کتاب کوچک غمگین
پیامبر شدن در جزیرهی متروک
شعر سپید گروس عبدالملکیان
از هم به هم گریختهایم
از خاک به زیر خاک
و انگار تمام جادهها را
با پرگار کشیده است
و انگار مرگ نقطهای است
که به پایان تمام جملهها میآید
شعر عاشقانه تنهایی گروس
و آن پرندهی کوچک
که رویای من و تو بود
در دهانش برگی گذاشتند
تا سکوت کند
شعر مفهومی برای بیو
از شب به شب گریختهایم
دستهایت را به تاریکی فرو ببر
و هر چه را که لمس کردی
باور کن
شعر گروس عبدالملکیان درباره عشق
رو به روی من فقط تو بوده ای
از همان نگاه اولین
از همان زمان که آفتاب
با تو آفتاب شد
از همان زمان که کوه استوار
آب شد
از همان زمان که جستجوی عاشقانه ی مرا
نگاه تو جواب شد
روبه روی من فقط تو بوده ای
از همان اشاره، از همان شروع
از همان بهانه ای که برگ
باغ شد
از همان جرقه ای که
چلچراغ شد
چارسوی من پر است از همان غروب
از همان غروب جاده
از همان طلوع
از همان حضور تا هنوز
روبه روی من فقط تو بوده ای
من درست رفته ام در تمام طول راه
دره های سیب بود و خستگی نبود
در تمام طول راه
یک پرنده پا به پای من
بال می گشود و اوج می گرفت
پونه غرق در پیام نورس بهار
چشمه غرق در ترانه های تازگی
فرصتی عجیب بود
شور بود و شبنم و اشاره های آسمان
رقص عاشقانه ی زمین
زادروز دل
ترانه
چشمک ستاره
پیچ و تاب رود
هرچه بود، بود
فرصت شکستگی نبود
در کنار من درخت
چشمه
چارسوی زندگی
روبه روی من ولی
در تمام طول راه
روبه روی من تو
روبه روی من فقط تو بوده ای
شعر احساسی زیبا از گروس عبدالملکیان
حالا که آمده ای
من هم همین را می گویم
میان من و تو فاصله ای نیست
میان من و تو تنها پرنده ای ست
که دو آشیانه دارد
حالا که آمده ای
قبول کن
جاده ها به جایی نمی رسند
این بار از مسیر رودخانه می رویم
حالا که آمده ای
چترت را ببند
در ایوان این خانه
جز مهربانی نمی بارد
حالا که آمده ای
من هم موافقم
در امتحان بعدی
ورقه هایمان را سفید می دهیم
سفیدِ سفید
مثل برف
حالا که آمده ای
دوباره این سوال را از هم می پرسیم
مگر ما برای ماهی ها چکار کرده ایم
که این همه قلاب می اندازیم
در آب ؟
حالا که آمده ای
می گویم چه ماجرای قشنگی است
کبوتر ها دانه هایشان را در زمین می خورند و
امتحانشان را در آسمان پس میدهند
حالا که آمده ای
هردو همین حرف را می زنیم
مرزها را ما نکشیده ایم
ما فقط برای سربازان گریه کرده ایم
حالا که آمده ای
کنارم بنشین
بخند
دیگر برای پیر شدن فرصتی نیست
شعر عاشقانه جدایی
پرنده بی معرفت
پرندگان پشت بام را دوست دارم
دانههایی را که هر روز برایشان میریزم
در میان آنها
یک پرندهی بیمعرفت هست
که میدانم روزی به آسمان خواهد رفت
و برنمی گردد
من او را بیشتر دوست دارم
شعر احساسی عاشقانه
نه
همیشه برای عاشق شدن
بهدنبال باران و بهار و بابونه نباش
گاهی
در انتهای خارهای یک کاکتوس
به غنچهای میرسی
که ماه را بر لبانت مینشاند.
شعر عاشقانه برای عشقم
جای من خالی است
جای من در عشق
جای من در لحظه های بی دریغ اولین دیدار
جای من در شوق تابستانی آن چشم
جای من در طعم لبخندی که از دریا سخن می گفت
جای من در گرمی دستی که با خورشید نسبت داشت
جای من خالی است
من کجا گم کرده ام آهنگ باران را !؟
من کجا از مهربانی چشم پوشیدم !؟...
شعر عاشقانه برای چهره زیبا
اگر شعرهای من زیباست
دلیلش آن است
که تو زیبایی
حالا
... هی بیا و بگو
چنین است و چنان است.
***
روبهروی من فقط تو بودهای
از همان نگاه اولین
از همان زمان که آفتاب
با تو آفتاب شد
از همان زمان که کوه استوار
آب شد
از همان زمان که جستجوی عاشقانه مرا
نگاه تو جواب شد
شعر عاشقانه برای معشوق
دو سال است که می دانم بی قراری چیست
درد چیست
مهربانی چیست
دو سال است که می دانم آواز چیست
راز چیست
چشمهای تو شناسنامه مرا عوض کردند
امروز من دو ساله می شوم
شعر غمگین جدایی از گروس
حالا که رفته ای
شعری می نویسم
برای گل های مریم
شعری می نویسم
برای مرگ
شعری می نویسم
برای دیداری که اتفاق نمی افتد
شعر عاشقانه پاییز
درخت که می شوم
تو پائیزی
کشتی که می شوم
تو بی نهایت طوفانها
تفنگت را بردار
و راحت حرفت را بزن
شعر عاشقانه بیت کوتاه
می خواستم بمانم
رفتم
می خواستم بروم
ماندم
نه رفتن مهم بود و نه ماندن
مهم
من بودم
که نبودم
شعر عاشقانه برای استوری
چه فرقی می کند
من عاشق تو باشم
یا تو عاشق من
چه فرقی می کند
رنگین کمان
از کدام سمت آسمان
آغاز می شود
اگر میخواهی از حال من بدانی
سخت نیست
تصور کسی را که
هرروز چند بار،
و هربار چند ساعت،
روبروی پنجره می ایستد
و کسی که نیست را به خاطر می آورد؛
کسی که نیست
کسی که هست را از پای در می آورد...
شعر احساسی برای دوست
من یاد گرفته ام
چگونه زخم هایم را
مثل پیراهنم بدوزم
من یاد گرفته ام
چگونه استخوانم را
مثل لولای در جا بیندازم.
من مه ام
که گاه به زمین دل می بندم و
گاهی به آسمان،
و در میانه این شک
آرام آرام پراکنده می شوم...
شعر غمگین تنهایی از گروس
تنهاتر از آنم
که واقعیت داشته باشم
به خیابان میروم
و ساعتها در خودم قدم میزنم
از تو تنها خاطرهای مانده است
که امشب
چون اسبی زینَش میکنم
بر آن میتازم و از استخوانهایم
بیرون میزنم
به احمقانه ترین شکل ممکن
دلتنگ کسی هستم
که هیچ خیابانی را
با او قدم نزدهام!
اما او در تمام خاطرات من
راه میرود...
ایستاده ام
در اتوبوس
چشم در چشم های نگفتنی اش.
یک نفر گفت:
«آقا
جای خالی
بفرمایید»
چه غمگینانه است
وقتی در باران
به تو چتر تعارف کنند.
شعر گروس درباره مرگ
بُگذار
بخشی زنده از مرگ باشی
و ریشه ها به اعماقت اعتماد کنند
جنگل، تنها یک درخت است
که در هزاران شکل
از خاک گریخته است
شعر گروس عبدالملکیان صدای قلب نیست
صدای قلب نیست
صدای پای توست
که شبها در سینهام میدوی
کافی ست کمی خسته شوی
کافیست بایستی
شعر عاشقانه کوتاه از گروس
هر نتی که از عشق بگوید زیباست
حالا سمفونی پنجم بتهوون باشد
یا زنگ تلفنی که
در انتظار صدای توست …
گفتی دوستت دارم
و من به خیابان رفتم!
فضای اتاق برای پرواز کافی نبود
متن شعر عاشقانه زیبا از کتاب شعر گروس
غمگین نباش
مسیر خانه ات را
از حافظه کفشهایم پاک کرده ام
غمگین نباش!
خودت هم میدانی
همیشه عکس تکی ِ تو زیباتر بود
زیبایی تو و خستگی این دیوار
که به هر حال به من تکیه داده است
دلم گرفته
درست مثل لک لکی
که بالهایش را برای کوچ امتحان میکند
دلم گرفته و
میدانم
این هواپیما هیچ وقت
بر دریاچهای فرود نمیآید
دلم گرفته و
باز نمیشود
در این قوطی
سرانجام
قرصها را خواهم خورد
آخرین پرنده را هم رها کردم
اما هنوز غمگینم
چیزی در این قفس خالی هست
که آزاد نمیشود
کوچه های بن بست
سرریز کرده این پاییز.
برف با لکه های نارنجی
بهار با لکه های زرد
فصل ها می گریزند
و خورشید
که هی غروب می کند
خرداد را پر از خون کرده.
ما
سراسیمه فرار می کنیم
و کوچه های بن بست
که آن قدر زیبا بودند
این قدر ترسناکند
شعر کوتاه سنگین برای بیو
و ماه
دهانِ زنی زیباست
که در چهارده شب
حرفش را کامل میکند
موسیقی عجیبی ست مرگ
بلند میشوی
و چنان آرام و نرم میرقصی
که دیگر هیچکس تو را نمی بیند
زیر این آسمان ابری
به معنای نامش فکر میکند
گل آفتابگردان!
نه
همیشه برای عاشق شدن
بهدنبال باران و بهار و بابونه نباش
گاهی
در انتهای خارهای یک کاکتوس
به غنچهای میرسی
که ماه را بر لبانت مینشاند
کلید
بر میز کافه جامانده است
مرد
مقابل خانه جیبهایش را میگردد
آینده
در گذشته جا مانده است
به شانهام زدهای
که تنهایی ام را تکانده باشی!
به چه دلخوش کردهای؟!
تکاندن برف
از شانههای آدم برفی؟!
گاهی پشیمانی
تنها درآوردن سوزنی است
از سینه پروانه ای غبار گرفته
شعر مادر گروس عبدالملکیان / شعر جنگ گروس عبدالملکیان
مادر، سلام
خانهات آبادان
گفتم که خانهات؟
در نامهی تو خواندم و دانستم
بیداد زخم ظالم موشک
سقف گلین خانهی ما را
به خاک ریخت
مادر غمت مباد
که پاهای ما به پاست
دست تو، دست من
دست هزار من
میسازد و دوباره میآغازد
هر آنچه را که تیر فتنه میاندازد
گفتی:آن شب که موشک آمد و ویران کرد
مریم به خواب بود
فردا فقط عروسک خونینش
بر جای مانده بود
یک هفته بعد نیز یک پیرمرد دست به خون نشستهی مریم را
از قلب سبز باغچهی سرخ خانهاش در لا به لای گریهی گلها جست
مظلوم کوچکم اینگونه در شقاوت ظلمی بزرگ سوخت
مادر غمت مباد که تاریخ جنگ ما
با خون پاک و روشن مریم
نوشته خواهد شد
با دل، نگاه کن
تاریخِ پُر تلالو مظلومان
سرشار از شکفتن مریمهاست
این نامه را
از جبههی جنوب
از سرزمین زخمی خوزستان
با خون پاک و روشن مریم
با خون پر تلاطم کارون
با خون کرخه مینویسم و میگویم:
مادر غمت مباد
اینجا حضور روشن ایثار
جاریتر از تلاطم کارون است
مادر، اینجا ستارهها همه روشن
اینجا ستارهها همه نزدیک
در یک شب حماسه و حمله
بر بام خاکریز
گرمای یک ستارهی قرمز را
من با دو دست خویش چشیدم
دیروز
در هُرم آفتاب و آتش جبهه
یک زن به سن و سال تو را دیدم
گفتم:سلام مادر
چرخی زد و به شوق نگاهم کرد
در التهاب گونهی او
قد کشید اشک
گفتا:«شهید شد»
«با کرخه نور تا دل دریا رفت»
«مثل صدای اوست، صدایت»
«او پارهای ز پیکر من بود»
«نه
من پارهای ز پیکر او بودم»
مادر
این نامه یک اشارت کوتاه
از سرزمین نور و نخل و پرنده است
از سرزمین زخمی خوزستان
از سرزمین راز شهادت
از سرزمین فرصت پرواز
اینجا، فرصت برای نوشتن زیاد نیست
خشم تفنگ منتظر پنجهی من است
مادر
چشم انتظار باش
خداحافظ
شعر گروس عبدالملکیان ماهی
من ماهی خسته از آبم
تن می دهم به تو
تور عروسی غمگین
تن می دهم
به علامت سوال بزرگی
که در دهانم گیر کرده است