زیباترین شعر حافظ درباره خدا و غزلیات ناب حافظ شیرازی
زیباترین شعر های فلسفی زیبا تک بیتی و دوبیتی از حافظ که در وصف خداوند سروده شده است را برای شما آماده کرده ایم.
شعر برای خدا و اشعار زیبای بلند، کوتاه، عارفانه حافظ درباره خدا
شعر حافظ کودکانه یا غزلیات طولانی مناسب بزرگسالان، موضوع خاصی است که اغلب ما دنبال می کنیم. حافظ شاعر نام آور ایرانی است که اشعار و غزلیات شیوا و بلیغش آمیختهای از فلسفه، عرفان و عشق است. خواجه حافظ شیرازی، از شاعرانیست که تاثیر کلام خدا در شعرهایش نمایان است چرا که لسان الغیب حافظ قرآن بوده و همین ویژگی سبب شده اندیشه و بیانی الهی و عرفانی داشته باشد. در ادامه این بخش از نمناک اشعار و غزلیات معروف، کوتاه، بلند حافظ در مورد پروردگار جهانیان را منتشر ساخته ایم.
شعر حافظ در مورد توکل به خدا
_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
ای دل اندربند زلفش از پریشانی منال
مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار
کار ملک است آن که تدبیر و تامل بایدش
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش...
شعر عارفانه کوتاه درباره خدا
_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
شعر کوتاه حافظ در مورد خدا
_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را؟
که به شُکرِ پادشاهی ز نظر مران گدا را
ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را
_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
شعر حافظ در مورد خدا کوتاه
_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
بر در شاهم گدایی نکته ای در کار کرد
گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود
_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
شعر حافظ در مورد زیبایی خلقت و خداوند
عقل میخواست کز آن شعله چراغ افروزد
برق غیرت بدرخشید و جهان بر هم زد
مدّعی خواست که آید به تماشاگه راز
دستِ غیب آمد و بر سینۀ نامحرم زد
دیگران قرعۀ قسمت همه بر عیش زدند
دل غمدیدۀ ما بود که هم بر غم زد
جان عِلوی هوس چاه زَنَخدان تو داشت
دست در حلقۀ آن زلف خم اندر خم زد
حافظ آن روز طربنامۀ عشق تو نوشت
که قلم بر سر اسباب دل خرّم زد
اشعار حافظ درمورد خدا
_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
شعر حافظ در مورد خدا طولانی
_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
در خرابات مغان نور خدا میبینم
این عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم
جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو
خانه میبینی و من خانه خدا میبینم
خواهم از زلف بتان نافه گشایی کردن
فکر دور است همانا که خطا میبینم
سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب
این همه از نظر لطف شما میبینم
هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال
با که گویم که در این پرده چهها میبینم
کس ندیدهست ز مشک ختن و نافه چین
آن چه من هر سحر از باد صبا میبینم
دوستان عیب نظربازی حافظ مکنید
که من او را ز محبان شما میبینم
_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
شعر حافظ خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
خدا چو صورتِ ابرویِ دلگشای تو بست
گشادِ کارِ من اندر کرشمههای تو بست
مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاند
زمانه تا قَصَبِ نرگس قبای تو بست
ز کار ما و دل غنچه صد گره بگشود
نسیم گل چو دل اندر پی هوای تو بست
مرا به بندِ تو دوران چرخ راضی کرد
ولی چه سود که سررشته در رضای تو بست
چو نافه بر دلِ مسکینِ من گره مفکن
که عهد با سرِ زلفِ گره گشای تو بست
تو خود وصالِ دگر بودی ای نسیم وصال
خطا نگر، که دل امید در وفای تو بست
ز دستِ جورِ تو گفتم ز شهر خواهم رفت
به خنده گفت:که حافظ برو، که پای تو بست؟
زیباترین شعر حافظ برای خداوند
_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
شعر حافظ خدا گواه من است
_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
منم که گوشهٔ میخانه خانقاهِ من است
دعایِ پیرِ مغان وردِ صبحگاهِ من است
گَرَم ترانهٔ چنگ صَبوح نیست چه باک
نوایِ من به سحر آهِ عذرخواهِ من است
ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
گدایِ خاکِ درِ دوست، پادشاه من است
غرض ز مسجد و میخانهام وصال شماست
جز این خیال ندارم خدا گواهِ من است
مگر به تیغ اجل خیمه بَرکَنَم ور نی
رمیدن از درِ دولت نه رسم و راهِ من است
از آن زمان که بر این آستان نهادم روی
فرازِ مسندِ خورشید، تکیهگاهِ من است
گناه اگر چه نبود اختیارِ ما حافظ
تو در طریقِ ادب باش، گو گناهِ من است
_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
شعر حافظ خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است
بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز
ورای حد تقریر است شرح آرزومندی
الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور
پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی
جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست
ز مهر او چه میپرسی در او همت چه میبندی
همایی چون تو عالی قدر حرص استخوان تا کی
دریغ آن سایه همت که بر نااهل افکندی
در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
به شعر حافظ شیراز میرقصند و مینازند
سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی
شعر بلند حافظ در وصف خدا
_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
شعر حافظ خدا را داد من بستان
_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
بتی دارم که گِرد گل ز سُنبل سایهبان دارد
بهارِ عارضش خطّی به خونِ ارغوان دارد
غبارِ خط بپوشانید خورشیدِ رُخَش یا رب
بقایِ جاودانش ده، که حُسنِ جاودان دارد
چو عاشق میشدم گفتم که بُردم گوهرِ مقصود
ندانستم که این دریا چه موجِ خونفشان دارد
ز چشمت جان نشاید بُرد کز هر سو که میبینم
کمین از گوشهای کردهست و تیر اندر کمان دارد
چو دامِ طُرِّه افشاند ز گَردِ خاطرِ عشاق
به غَمّازِ صبا گوید که راِزِ ما نهان دارد
بیفشان جرعهای بر خاک و حالِ اهلِ دل بشنو
که از جمشید و کیخسرو، فراوان داستان دارد
چو در رویت بخندد گُل، مشو در دامَش ای بلبل
که بر گُل اعتمادی نیست، گر حُسنِ جهان دارد
خدا را، دادِ من بِسْتان از او ای شَحنهٔ مجلس
که می با دیگری خوردهست و با من سر گِران دارد
به فِتراک ار همیبندی خدا را زود صیدم کن
که آفتهاست در تأخیر و طالب را زیان دارد
ز سروِ قَدِّ دلجویت مکن محروم چشمم را
بدین سرچشمهاش بِنْشان که خوش آبی روان دارد
ز خوفِ هجرم ایمن کن اگر امّیدِ آن داری
که از چشمِ بداندیشان خدایت در امان دارد
چه عذرِ بختِ خود گویم؟ که آن عیّار شهرآشوب
به تلخی کُشت حافظ را و شِکَّر در دهان دارد
_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
شعر حافظ خدا داند
_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
سلام الله ما کر اللیالی
و جاوبت المثانی و المثالی
علی وادی الاراک و من علیها
و دار باللوی فوق الرمال
دعاگوی غریبان جهانم
و ادعو بالتواتر و التوالی
به هر منزل که رو آرد خدا را
نگه دارش به لطف لایزالی
منال ای دل که در زنجیر زلفش
همه جمعیت است آشفته حالی
ز خطت صد جمال دیگر افزود
که عمرت باد صد سال جلالی
تو میباید که باشی ور نه سهل است
زیان مایه جاهی و مالی
بر آن نقاش قدرت آفرین باد
که گرد مه کشد خط هلالی
فحبک راحتی فی کل حین
و ذکرک مونسی فی کل حال
سویدای دل من تا قیامت
مباد از شوق و سودای تو خالی
کجا یابم وصال چون تو شاهی
من بدنام رند لاابالی
خدا داند که حافظ را غرض چیست
و علم الله حسبی من سؤالی
_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_