داستان کوتاه

داستان کوتاه ، پسرک ویلچر نشین

کد مطلب : 991
زمان مطالعه : 1 دقیقه

در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما، پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند.

داستان بسیار زیبا و آموزنده ی پسرک ویلچر نشین

مرد ثروتمندی سوار بر اتومبیل  گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابانی می گذشت.
ناگهان پسربچه ای پاره آجری به سمت او پرتاب کرد. پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد. مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که صدمه ی زیادی به اتومبیلش وارد شده. به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند.
پسرک گریه کنان ، با تلاش فراوان توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کرد.
پسرک گفت :”اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند، هر چه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم، کسی توجه نکرد. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من نتوانستم بلندش کنم . برای اینکه شما را متوقف کنم، ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم."
مرد بسیار ناراحت  شد و به فکر فرو رفت. برادر پسرک را روی صندلی اش نشاند، سوار ماشینش شد و به راه افتاد.
در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما، پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند.

نظر شما نسبت به رفع فیلترینگ اینستاگرام و تلگرام چیست؟

نظرات
2 نظر به ثبت رسیده است

  1. آنیا

    دمتون گرم عالی بود.مرسی.

    پاسخ دادن
    1
  2. دریا

    عالی و احساسی بود

    پاسخ دادن
    1