زندگینامه حضرت فاطمه

زندگینامه حضرت فاطمه برای کودکان + چند داستان کوتاه از حضرت زهرا(س)

در این زندگی‌نامه‌ی کوتاه، کودکان با مهربانی‌ها و داستان‌های زیبای حضرت فاطمه‌(س) آشنا می‌شوند.

خلاصه زندگینامه حضرت فاطمه (ص) از تولد تا شهادت

آشنایی با سیره و زندگی امامان و اهل بیت، یکی از زیباترین و مؤثرترین راه‌های پرورش روح کودکان با ارزش‌های دینی، اخلاقی و انسانی است. در میان این بزرگان، حضرت فاطمه (سلام الله علیها) جایگاه ویژه‌ای دارد. شخصیت دلنشین، مهربانی بی‌پایان، و گفتار و رفتاری سرشار از مهر و حکمت، باعث شده که روایت زندگی ایشان برای کودکان نیز جذاب و آموزنده باشد. در این بخش، داستان کوتاه زندگی حضرت زهرا (س) برای کودکان با زبانی ساده و کودکانه گردآوری شده‌ است.

زندگی شگفت‌انگیز فاطمه (س)

روزی روزگاری، در سرزمینی به نام مکه و خانه‌ای که قلب مهربان‌ترین مرد دنیا، حضرت محمد (ص)، همسر بسیار دانا و شجاعشان حضرت خدیجه (س) در آن می تپید، یک نوزاد دختر به دنیا آمد که صورتش مثل ماه می‌درخشید. پیامبر (ص) و حضرت خدیجه (س) چنان خوشحال شدند که انگار تمام دنیا را به آن‌ها هدیه داده بودند.

پیامبر (ص) نام او را فاطمه گذاشتند. می‌دانید فاطمه یعنی چه؟ یعنی کسی که از بدی‌ها و پلیدی‌ها فاصله گرفته است. او آن‌قدر پاک بود که می‌گفتند فرشته‌ها هم برای دیدن او از آسمان به زمین می‌آمدند!

بعضی از افراد که قدر این همه خوبی را نمی‌دانستند، به خاطر اینکه پیامبر (ص) پسری نداشتند، شروع به اذیت کردن ایشان کردند و می‌گفتند:نسل شما قطع می‌شود.

اما خدای مهربان، یک سوره‌ی کوتاه و پرمعنا به نام کوثر را فرستاد و به پیامبر (ص) قول داد که نسل پاک و خوبی از طریق فاطمه (س) ادامه پیدا خواهد کرد. پیامبر (ص) عاشق فاطمه بود؛ هر وقت او را می‌دید، را در آغوش می‌گرفت و می‌گفت:عطر بهشت از فاطمه می‌آید.

خانم فاطمه زهرا (س) در کنار محبت‌های مادر، بزرگ می‌شد اما یک روز، مادر مهربانش، حضرت خدیجه (س)، ایشان را ترک کرد و به سوی خدا شتافت. فاطمه (س) دلش خیلی برای مادر تنگ شد، اما قوی ماند.

بعد از رفتن مادر، فاطمه به بهترین یار و یاور پدرش تبدیل شد، به طوری که وقتی آن آدم‌های نادان، پدر بزرگوارش را در خیابان‌ها اذیت می‌کردند و خاک بر سر و رویش می‌ریختند، فاطمه (س) با سرعت می‌دوید و با دست‌های کوچک و مهربانش، صورت خاکی پدر را پاک می‌کرد. او مثل یک مادر کوچک، از پدرش مراقبت می‌کرد. به همین دلیل پیامبر (ص) به او لقب «اُمُّ أبیها» را دادند. یعنی رسول اکرم همیشه به دخترش می‌فرمود:فاطمه جان تو مثل مادرم هستی.

samim

وقتی فاطمه (س) بزرگ شد، خواستگاران زیادی از بزرگان مکه آمدند، اما بر اساس اراده‌ی الهی، او با یکی از شجاع‌ترین و عاد‌ل‌ترین مردان جهان، یعنی حضرت علی (ع)، ازدواج کرد. مهریه‌شان هم فقط چند چیز ساده بود، چون ارزش واقعی آن‌ها در قلب‌هایشان بود.

آن‌ها صاحب دو پسر به نام‌های حسن (ع) و حسین (ع) و دو دختر به نام‌های زینب (س) و ام‌کلثوم (س) شدند. خانه‌شان همیشه پر از محبت و نور بود و پیامبر (ص) با دیدن نوه‌های عزیزشان، غرق شادی می‌شد.

حضرت فاطمه (س) هرگز دل کسی را نشکست. اما افسوس که بعد از رفتن پدر مهربانشان، ظلم‌هایی به ایشان شد که قلب مهربانشان را شکست و باعث شد خیلی زود، در حالی که تنها ۱۸ سال داشتند، به خوابی آرام بروند و به پدر و مادرشان بپیوندند.

شهادت حضرت فاطمه اینگونه اتفاق افتاد که چند ماه پس از درگذشت پیامبر خدا ابوبکر مدعی شد انبیا از خود ارثی بجا نمی‌گذارند و فدک ارثیه حضرت زهرا را از او گرفتند، برخلاف دستور پیامبر، خلفای سه‌گانه با امام علی (ع) بیعت نکردند و برای این که ایشان را برای بیعت با ابوبکر ببرند، درب خانه امام علی (ع) را آتش زدند و آن را شکستند. در این بین ضرباتی به حضرت فاطمه (س) وارد شد که باعث زمین‌گیر شدن ایشان و سقط فرزند و در نهایت شهادت ایشان شد.

ایشان سفارش کردند که مراسم خاک‌سپاری‌شان در شب انجام شود تا کسی محل آرامگاهشان را نداند. امروز که ما داستان این بانوی بزرگ را می‌شنویم، باید یاد بگیریم که مهربانی کنیم، هوای پدر و مادر را داشته باشیم و همیشه حرف حق را بزنیم، همان‌طور که ستاره‌ی کوچکِ خانه‌ی پیامبر (ص) این‌گونه زیست.

فاطمه الزهرا(س)
زندگینامه فاطمه الزهرا(س)

داستان کودکانه پیراهن ازدواج حضرت زهرا

حضرت محمد برای ازدواج دخترش با امام علی برای او یک پیراهن ساده و نو تهیه کرده بودند که پارچه ی نرم و لطیفی داشت و فاطمه (س) آن را خیلی دوست داشت، در حالی که حضرت زهرا آماده پوشیدن لباس بود، ناگهان در زدند.

پشت در کسی با صدای شکسته اش گفت:من یک زن فقیر هستم. لباسی ندارم که به تن کنم. از خانه ی رسول خدا یک لباس کهنه می خواهم تا به تن کنم.

فاطمه (سلام الله علیها) با شنیدن صدای زن فقیر دلش به درد آمد و خواست که لباس کهنه ای را به فقیر ببخشد اما یاد آیه خداوند در قرآن افتاد که می گفت:هرگز به نیکی نمی رسید مگراین که چیزی را که دوست دارید(به فقیران) ببخشید.

پس پشت در رفت و با مهربانی پیراهن نو برای عروسیش را به زن فقیر داد. زن فقیر خندید و با خوشحالی زیاد و دعاکنان از آنجا رفت.

پس از رسیدن خبر بخشش لباس عروسی به فقیذر توسط حضرت زهرا جبرئیل –فرشته ی بزرگ خدا نزد حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) آمد و پیراهن سبز و زیبایی جلوی حضرت گذاشت و گفت:ای رسول خدا خداوند به تو سلام رساند و به من فرمان داد که به فاطمه (سلام الله علیها) سلام برسانم و این لباس سبز بهشتی را برای او بیاورم! وقتی نگاه فاطمه (سلام الله علیها) به لباس سبز بهشتی افتاد، گریست و عطر بهشتی پیراهن همه جا را فرا گرفت.

داستان کودکانه گردنبند حضرت زهرا

روزی روزگاری فقیری از پیامبر درخواست کرد که به او غذا و لباس مناسب و پولی بخشد تا قرض هایش را ادا نماید. پیامبر به بلال فرمودند که ایشان را نزد دخترم فاطمه ببر تا به او کمک کند، بلال داستان را برای حضرت زهرا تعریف کرد و آن حضرت گردنبندش را به بلال داده و فرمودند:که این گردنبند را به پدرم بده تا مشکل را حل کنند.

پیامبر به یارانش فرمود هرکس این گردنبند را بخرد، بهشت را برای او تضمین می کنم. عمار یاسر گردنبند را خرید و به مرد فقیر لباس و غذا و مقداری پول داد تا قرض هایش را ادا کند سپس غلامش را صدا زد و گفت که این گردنبند را به خانه فاطمه زهرا می بری و می گویی که هدیه است تو را نیز به فاطمه بخشیدم. غلام گردنبند را به حضرت داد و گفت:عمار مرا نیز به شما بخشیده است. حضرت زهرا غلام را در راه رضای خدا آزاد کردند. غلام با دیدن بخشش حضرت زهرا گفت چه گردنبند با برکتی! گرسنه ای را سیر کرد، بی لباسی را پوشاند و غلامی را آزاد کرد.

چهار گنج قبل از خواب حضرت زهرا

روزی از روزها، حضرت فاطمه زهرا (س) آماده خواب بودند که پیامبر مهربان، حضرت محمد (ص) وارد شدند و گفتند:

«دخترم فاطمه! قبل از خواب، چهار کار مهم را انجام بده»

پیامبر فرمودند که قرآن را ختم کن، پیامبران دیگر را شفیع خود قرار بده، دل همه دوستداران خدا (مؤمنین) را شاد کن، سفر حج و عمره برو.

حضرت فاطمه (س) گفتند:«بابا جان، این‌ها کارهای بزرگی هستند! من چطور می‌توانم این همه کار را انجام دهم؟»

پیامبر لبخند زدند و فرمودند:«راه حل ساده است، دخترم! به جای کارهای بزرگ، این کارهای کوچک را انجام بده تا ثواب بزرگش را بگیری:»

برای ختم قرآن سوره توحید را سه بار بخوان. برای شفیع شدن پیامبران ، صلوات بفرست.برای شاد کردن همه استغفار کن و برای رفتن به حج و عمره بگو «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر.»

نظرات